چشمان من به ديده ي او خيره مانده بود
جوشيد ياد عشق كهن در نگاه ما
آه، از آن صفاي خدايي زبان دل
اشكي از آن نگاه نخستين، گواه ما
ناگاه، عشق مرده سر از سينه بركشيد
آويخت همچو طفل يتيمي به دامنم
آنگاه سر به دامن آن سنگدل گذاشت
آهي كشيد از حسرت كه اين منم
باز آن لهيب شوق و همان شور و التهاب
باز آن سرود مهر ومحبت ولي چه سود
ما هر كدام رفته به دنبال سرنوشت
من ديگر آن نبودم و او ديگر آن نبود!!!
نظرات شما عزیزان:
نیوشا
ساعت8:15---5 فروردين 1391
سلام وبلاگ زیبایی داری .
نیوشا
ساعت10:19---28 اسفند 1390
سلام . خیلی زیبا بود سوختم در کوچه های بی کسی /سنگ قبرم را نمیسازد کسی/خاکسترم را باد برد بهترین دوستم مرا از یاد برد.
|